با خوندن مقداری از ، کتابِ جدیدی که هدیه گرفتم ؛
یک جورایی تمام چیدمان ذهنم تغییر کرد و راه ، برای خیلی از افکار دیگه باز شد
و مدام کلی سوال به ذهنم میاد و از خودم میپرسم که واقعا
این همه سخت گرفتم و غصه خوردم ، برای چی؟! من که هنوز اولاشم
کلی راه نرفته مونده
کلی هدف و لذت هایی که در انتظارمن
واقعا یک جاهایی فکر میکردم آخر دنیاست ،
تمام درهای پیش روم بسته ان
دنیام به اندازه ی سیاه چاله های کهکشان
تیره و پوچ بنظر میومد و
فکر میکردم تمام زندگی همینه ؛ برد و بعد شکست و تکرار !
اما از همه ی اینها که بگذریم
چه چالشِ باحالیه زندگی !
عین این گِیم های سخت ، باید مدام منتظر
مراحل جدید باشی و برای اون خودت رو آماده کنی ، تا از پس موفق شدن بربیای
و همچنان شوق آینده رو داشته باشی
و لذت بخش باشه تمام این سختی ها ،
چون که در انتها اگه ببری مسلما رشد و
تغییر و دستاورد های خودت رو می بینی
زندگی تمام اون تلاش ها و نتیجه هاییست
که ما در نبرد با مشکلات بدست میاریم
"و انا لیس للانسان الا ماسعی"
و خب اینکه هنوز کلی از کتاب مونده که امروز وقت نکردم بخونم اما فردا
میخونم و تمامش میکنم .
پیشنهاد میکنم شما هم بخونید "هنر ظریف بیخیالی" رو
تنها کتابی هست که خط به خطش رو ، با تمام تواناییِ چشم هام
میخونم و سعی میکنم که یک کلمه اش رو هم از دست ندم
و عین کتابِ زیست کلی گوشه نویسی کردم و جملات و مثال های خودمم رو
اضافه کردم که کلی علاقه ام رو به این کتاب بیشتر کرد :)
.
.
من تقریبا انتهای جاده ی "هجده" ایستاده ام
و شاید زیادی باشد تمام انتظارات جور واجوری
که دارم!
حتی همین که (دلم میخواد یک وبلاگ نویس حرفه ای و خیلی خوبی باشم ؛ که خب با باقی مسائلی که در حال حاضر "کنکور" اجازه نمیدن افکارِ خیلی مرتبی داشته باشم و اینکه خب هنوز ابتدای این تجربه ی جدیدم "وبلاگ نویسی رو میگم" ، انتظارِ بیهوده ایه )
اما باید به خودم قول بدم
تولد بیست سالگیم و یا حتی نوزده سالگی که فروردین همین سال پیش روست
بیام و اعلام بَرَندگی بکنم
بُردن یک مرحله ی خیلی سخت :)
پ.ن: صحبت هام تنها مربوط به حسی بود که با خوندن صفحاتِ ابتدایی کتاب داشتم
نه تمامِ کتاب و نه توصیف ، توضیح دادنِ محتوا و یا انتقاد از اون .
پ.ن: و یک قول دیگه که این پست رو پاک نکنم "عین باقی پست های دیگه/:"
درباره این سایت